قدرت تصمیم گیری

 

مردی کهنسال تنها در منه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه اش راشخم بزند اما بنظر  کارسختی بود .
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .
مرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضع را برای اوشرح داد : 
پسرم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست محصول بکارم .
من نمی خواهم مزرعه را از دست بدهم، من برای کار مزرعه خسته شده ام. اگر تونزدم بودی تمام مشکلات من حل می شد.
ومزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
مرد تلگرافی راوصول کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران محلی به مزرعه آمدند  و تمام آن را شخم زدند بدون آنکه اسلحه ایکشف کنند .
مرد بهت زده نامه دوم را به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و محصولت  را بکار،تنها کاری که از دست من بر می آمد برات انجام دادم
شرح اخلاقی :
مانعی در جهان وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان قصد انجام کاریرا داشته باشی می توانی آن را انجام بدهی
موفق باشی